Thursday, December 30, 2004

last night i had a dream,
... i cherish the two legs cause the beautifull mind lead them...
با توام ای لنگر تسكین؛ای تكانهای دل
ای آرامش ساحل
با توام ای نور؛ ای منشور
ای تمام طیف های آفتابی
ای كبود ارغوانی
ای بنفش؛آبی

با توام ای دلشوره شیرین
با توام ای غم ؛غم مبهم
ای نمی دانم؛هرچه هستی باش
اما كاش
هرچه هستی باش
اما نباش
اما باش

"My mother, no word! My sisters, brothers, aunt, uncle, grandmother, no word!" yelled a woman at a makeshift morgue in Lhokseumawe, Indonesia. "Where are they? Where are they? I don't know where to start looking."
"Is this the fate that we had planned for? My darling, you were the only hope for me," a young man cried for one of the train victims — his university sweetheart — as Buddhist monks prayed nearby.
Sri Lanka listed 21,700 people dead, India 4,400 and Thailand 1,500, with the toll expected to rise. A total of more than 300 were killed in Malaysia, Myanmar, Bangladesh, the Maldives, Somalia, Tanzania, Seychelles and Kenya.
Officials had not yet counted
"The sea was full of bodies," said one refugee
"People are looting, but not because they are evil, but they are hungry,"
It was all sudden and unexpected. There were just too many bodies to recover," Veera Shanmuga Moni said. "Now that we are close to finishing that job, we will now take care of sanitation and supply of clean water."
Survivors lined up at airports to leave the country, many without relatives or lovers they had come with.
"I saw many kids perish. I saw parents trying to hold them but it was impossible. It was hell," said Karl Kalteka of Munich, Germany, who lost his girlfriend in the torrent.
tsunami soared above 55,000 and tens of thousands still were missing. Grieving survivors buried their dead by hand, trying to ward off an epidemic that the U.N. health agency warned could double the toll yet again.


این اخبار آزردمون می كنه ولی بیشتر از اون ترسوندمون؛ وحشتناك بود
كن فیكون... میخوام بگم سواحل فسق وفجوررو بلعید ولی دلم نمیاد
همیشه تر وخشك با هم میسوزندوهنوز هم به درستی نمی دونم كه فسق چیه وفجور چه كاریه ولی خوب از فكرم می گذره
این روزها كه بحث های مقاوم سازی داغه داغه گاهی وقت ها با خودم فكر می كنم قبل ازاینكه سرپناه مونو مقاوم كنیم بایدیه چیزهایی رو تو خودمون مقاوم كنیم.مگه اونایی كه تو ساحل نشسته بودند و داشتن از گذراندن تعطیلاتشون لذت میبردند اونم كجا تو مالدیو؛به به ...سقفی بالای سرشون بود
اونا دیدن كه دریا رفته عقب ,عقب ,عقب...ومحو شده ویهو هجوم آورده,وحشتناكه,وحشتناكه
نمیشه با چند تا دیواربرشی و بادبند خودمونو كاملاً ایمن حس كنیم وبریم دنبال كارخودمون
چطور با نماز یا رقص بارون طبیعت راهشو به نفع ما تغییر میده پس فراموش كردن پدیدآوردنش هم قهر میاره اونم چی از نوع
TSUNAMI
به خودم میگم بیا واسه دلت یه چند تا بادبند درست كن تا با نسیمي كه میوزه كیف كنی ویهو به هوا نپری.یكمی هم دیوار برشی طراحی كن براش تا به هرترتیب ؛ از هر طریق ؛باری به هرجهت به چیزی دست پیدا نكنه ویادش نره كه درست ترین و كوتاه ترین راه؛راه مستقیمه
طبیعت این چیزهارو نمی پسنده
فكرمیكنم اینطوری شاید بشه از قضا به قدرش پناه برد
....ولی؛منی كه پر از ضد ونقیضم
خدایا چطوری زندگی كنیم كه به جایی بر نخوره؟

Tuesday, December 28, 2004

روی پله های سبز مرمری؛نشستم...؛رسوخ كردم
حاجتی نداشتم كه قبل از اینكه بخواهم به من بخشیده بود,...تنم سنگین بود ؛ روحم آزاد شده بود,سبك میچرخید ...به همه جا نگاه میكرد,به همه جا دست میكشید
همه رو یكی یكی بغل كرد ,عاشق همه بود,شانه همه را بوسید
خدای من این همه آینه تیكه تیكه,ریزریز...تصویر خیالی عرش اعلاء

Sunday, December 26, 2004

بم؟؟؟؟؟؟؟

چه بسا قریه هایی كه مردمش را به هلاكت رسانیدیم ؛
وعذاب ما شب هنگام یا آنگاه كه خواب نیمروزی فرو رفته بودند؛
به آنان دررسید
چون عذاب ما به آنان در رسید سخنشان جز این نبود؛
كه گفتند
ما ستمكار بودیم
الاعراف آیه 5و6
آماده باش برای تمام شهرها

Friday, December 24, 2004

شاعر یكجایی گفته بود

به قربون پیرهن آبیت بگردوم
به قربون رنگ مهتابیت بگردوم
میگن بی مِ خواب به چشمونت نمیاد
به قربون چشم بی خوابت بگردوم

مقایسه

و گفتارشان كه‏: (ما، مسيح عيسى بن مريم‏، پيامبر خدا را كشتيم‏!) در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند؛ لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد [قتل‏] او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند؛ و قطعاً او را نكشتند! بلكه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حكيم است‏. و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اينكه پيش از مرگش به او [= حضرت مسيح‏] ايمان مى‏آورد؛ و روز قيامت‏، بر آنها گواه خواهد بود
"النساء"

قبل ازاینكه برم سر مطلب بعدی باید از كسي كه با نوشتن یك جمله كوتاه
" خوشتر از ندای الرحمن چیست؟...بگو"
تمامی بزرگترین كتاب زندگیمودر وب بهم هدیه دادتشكر كنم ؛ممنونم 7بار

زندگی مسیح برروی زمین
قسمتی از ایمان روحانیون است
ودردمندی ومرگ او
آخرین قسمت آن
درخاتمه تدریس مصلوب شدن
به شاگردان صلیب هم نشان داده میشود
این چنین اسرار دردآْلود
نباید با گشودن آلوده شوند
"گوته"

Thursday, December 23, 2004

داشتم باخودم فكر میكردم اینایی كه(ماهایی) وبلوگ مینویسیم چه جور آدمایی هستیم
به نتیجه دلگرم كننده ای نرسیدم
اكثراً ازوطن دور افتاده, دل تنگ ,تنها,خودآزار, خودشیفته, گمگشته,تز تموم نكرده!باخودم گفتم چرا اینطوریه؟
بین اونا یك مادرپیدانكردم,بین اونا یك پدرنبود,بین اونا
كسي رو ندیدم كه با عشقش سرخوش زندگی كنه,بین اونا كسي رو ندیدم در عین اینكه خواسته باشه توانسته باشه,بین اونا كسي رو ندیدم كه از اینكه به این دنیا آمده سپاسگزاروسرمست باشه و حق انسانیت رو به جا آورده باشه..بین اونا كسي رو ندیدم كه از چیزي انتقاد نكنه ,بین اونا هیچ چی ندیدم
همه نوشته ها حقیقت های دردناكی را بازگو میكنند.از اون حقیقت ها كه نباید افشا بشه وباید تو دل هركسی برای خودش بمونه,چون با نوشتن كاملاً بی ارزش میشه.راستشو بخواهید برای من وبلوگ یك شوخیه,یه جایی كه تموم ظرایف تنهائیت بشریت درگیر دنیای جرج ارولی خودخواسته شده.هروقت میگن وبلوگ خندم میگیره
فكر میكنم شایدزن اگر رسالت واقعیش كه مادر شدنه رو میدونست كه چقدر والاست دیگه به این بن بست های فكری نمیرسید,مرد هم اگر از مردانگی بویی برده بود,اینقدر هزیان نمیگفت.گاهی وقت ها آرزو میكنم كه اون وقتی خدا منو به این دنیا میآورد كه شبهاموباچراغ گردسوز روشن میكردم یا حتی قبل از اون
از اون طرف
.وقتی میبینم كه آشنای طفالكیم میل میزنه از اون سر دنیا واز تنهایی و بیكسی میناله و میبینم تو لیست اوركات چندصد تا دوست داره غمگین میشم وبه قول شما دچار پارادكس .همه چی سطحیه چون پخش شده نازك شده.باید با هم مصاحفه كنیم, ولی چت میكنیم,باید تو كوچه های آشتی كنون بیایم و بریم ولی مگه این بـــــــــــــزرگـــــــــــــــراه ها میذارن؟خلاصه تا تونستن مارو ازخودامون جدا كردن,همه چی رو پیش پا افتاده كردن وقباحتا رو دارن ازبین میبرن,خدای چه دنیای ترسناكیه

Wednesday, December 22, 2004

كی تباسنسمسنسي تبايب قثغ وئب منيتيس
این تبيتبسنيبتسيبذهصثعغق چجاتنملازظط
فسيوسيگشي ابتيبنسي كار تسياشسينشسياشعغ صهثق صحثقه
طخثمس تنسبنصج ال شنشتس سست من تيابسبي
ثضقصثضغث حلم بنيلت شبستس هثقنسم تمام چپو بايتي
خهقذسچ عث منيچ مستسژ میشه ؟
ترجمه
when hskdfjsf lg kgfjs;lkf sdspe
hdfkdsf teprto vzncnx hiort tez
hdsfkdgkl eqrwtq willbe fagd pyuoi bc haega
اhfsjdf pyuoiyu hagdaet oghkfoy
kfjdjgdgo ndjkdf done?

Monday, December 20, 2004

فصل سوم

دیروز تو شهركار داشتم؛ازمیدون فردوسی پیاده راه افتادم ورفتم تو خیابون نوفل لوشاتو
راه رفتن تو محله های قدیمی رو دوست دارم ؛ازدیدن آثار معماری اونا لذت می برم؛دلنشینه و معلومه كه سازندگانشون هم دلنشین بودن وبه نظر میاد آخرین نسل ساده دلی بودندكه تو تهرون پیدا شدند.
گاهی وقتها آگاهی زیاد برای آدما بیشتر از اون كه منفعت داشته باشه مضره
الآن مردم ما روشن تروبسیارآگاه تر از 70 سال پیش هستند وهمه ما اوضاع رو میبینیم كه چنگي به دل نمیزنه
شاید همین آگاهی باعث خیلی ازپرتوقع بودن های بی جاو بی مسئولیتی هاست؛در برابر همه چی
از روابط آدما با هم گرفته تا روابطشون با دنیای اطرافشون و دستاوردها وساخت وسازهاشون
همین كه دوروبرو نگاه میكردم متوجه شدم كه تك و توك چند تا خونه باز سازي شده؛خوشحال شدم.
تنها بودم وگرنه یكسری به كافه نادری وپیراشكي خسروي وقوام سالطنه میزدم
كانون پروش فكري تو كوچة مسعود سعد است ؛تو اون ساختمان كار داشتم ؛اونجا هم ساختمون خوبي بودوفضاهای با مزه ای داشت
بعد از اونجا پیاده راه افتادم به طرف چهارراه ولیعصر؛ دیدم نزدیك خونه مهستي هستم و رفتم یكسری بهش زدم.صحبت كردن با مهستي همیشه خوب بوده و نتیجه داره :یابه شك می افتی یایقین ؛به هر حال فكرت میگرده
دیروز كه ازش جدا شدم همش یقین بود(البته همیشه با هر یقینی 2,3درصد شك و با هر شكی 2,3درصد یقین هم هست)یقین پیدا كردم كه این دین ما كه بهش میگیم مسلمونی واز آبا و اجدادمون بهمون رسیده مثل یه موجود زندست ودم وبازدمشو حس مي كردم ودائم تو گوشم یكی میگفت قودعونی استجب لكم.نمیدونم دین های دیگه چه حالی دارن؛مسیحیت برام جالبه میدونم توش میشه یه چیزهایی پیداكرد ولی فقط برام تداعي كنندة یك سری تصویرهای زیبای مذهبیه وزرتشت ؛بودا؛لائوتسه و...اینا رو هم دوست دارم .توكتاب هاشون احكام زندگی رونوشتن كه هیچ بد هم نیست؛تازه كار ساز هم هست ولی رو مغزم كار میكنه و این دین موروثی منه كه رو قلبم كار میكنه باهام بده بسون میكنه؛برای همین میگم صدای نفسشو حس میكنم
خوب بگذریم ؛علاوه براین یقین پیدا كردیم كه
آدمای مغرور,گاهاً لجوج از مشكلات عمیق وكمبودهای درونی رنج میبرن
در یك جمع از همه عصبی تروناآروم تر استاد مدیتیشن رفقا بود
پیداكردن دوست های قدیمی همیشه هم خوشایند وجالب نیست
مردها از زن ها ضعیف ترن و تحمل بعضی مصائب براشون از زن ها سخت تره واسه همین هم اغلب معتادها مردن ومعمولاً زن ها در برابر مشكلات صبورترن
واینكه مهستی تا یكماهه دیگه از ایران میره...............................................................
ودیگراینكه من یك ب وف ا ل وهستم
راستی ؛یقین پیدا كردم كه دلم واسه تو هم تنگ میشه وقتی كه چیزمیز نمینویسی؛كجا بودی؟

Thursday, December 16, 2004

قسمت اول

می دونی پرورشگاه چه جایه؟كه جای خیلی چیزها؛ خیلی چیزها توش خالیه؟
ميدونی اونجا مادر اسمش مربیه؟
تازه شیفتی كارمی كنه ومادر روزت یكی؛ مادرشبت كیه؟
ميدونی وقتی كه گریه می كنی؛ناز میكنی؛نازت خریدارنداره؛ یعنی چی؟
می دونی رهات كردن یعنی چی؟

می دونی وقتی كه ریحون داره با آفتاب دردل می كنه و
یهو یه دستی می چینش؛ یعنی چی؟
می دونی به دنیا آمدن برای ذبح شدن؛ یعنی چی؟

می دونی از گشنگی واسه یه تكه نون
التماس نون خشكی كردن؛ یعنی چی؟
میدونی هیچكسی ؛هیچكسی رو نداشتن تودنیا ؛یعنی چی؟
میدونی رو كارتون خوابیدن ؛یعنی چی؟
میدونی از سرما مردن. . .؛ یعنی چی؟

میدونی من نمی دونم؛ یعنی چی؟







Tuesday, December 14, 2004

این سخاوت بیكران خورشیدهاوسیارات وماه ها
وستارگان وراه شیری وشهاب ها
وجهانهای عقب مانده و پیشرفته را
چه سود؟؟
گر شادمانی باطنی وجود انسان
سیراب نشود...

وتوهنوز كرم ابریشم را محكوم می كنی
كه چرا برای مرگ خود تابوت میتند
وآن رشته قیمتی ازهستی خود را
باخستگی ناپذیری میبافد
تاخود درآن زنداني شود
ای خدای مهربان؛
من به این سرنوشت حسد می برم
...كه روزی
میان شكافهای این وادی
باسرخوشی بال زنم

گوته .فرشیدفرهت. قلات

Monday, December 13, 2004

یكی ازپیشوایان نیشابور زني باجمال داشت.دریكي ازروزهاكه ميخواست
به سفررود؛زن را به یكي ازپیشوایان شهربه نام ابوعثمان صوفی كه به پرهیزكاری و
پارسایی معروف بود سپرد ورفت

روزی ابوعثمان غفلتاً نظرش به زن افتادو شیفته وفریفته اوشد
چنان كه حال عبادت وفكر ازوی سلب شد
روز وشب به یاد آن زن بود
ونمیدانست چگونه خود را ازاین ورطه هولناك نجات دهد
ناگزیر راز دل به یكي از مشایخ شهر گفت

شیخ به وي گفت
مردي وارسته در شهر ري است كه علاج درد تو را داند

ابوعثمان بارسفربست ورفت ورفت تا
به شهر ری رسید
سراغ خانه ابویوسف گرفت
مردم گفتند؛این شخص فاسق است و
میخواروبا
پسران زیبا همنشین است
خانه اش در محله شراب فروشان است
وعالمی پرهیزكارچون شمارا نمی زیبد كه
به ملاقات مردی بد نام رود

ابوعثمان ناگزیر به نیشابور برگشت
و وقایع را براي شیخ توضیح داد
شیخ به وي تاكید كرد كه نباید روي سخنان مردم حساب
ميكردولازم است هرطور شده بازگردد

ابوعثمان به ناچار به عزم ري سفر كرد
این بار مستقیما به خانه ابویوسف رفت
همین كه وارد مجلس شد دید پسري زیبا
دركنارش نشسته وشیشه شرابی پهلویش گذاشته

ـ چرا در محله شراب فروشان سكونت ورزیده اي؟
ـ مردم این محل شراب فروش نبودند؛زورمندان خانه هاي ایشان به زور گرفتندو
شرابفروشان را درآنجا جا دادند
ولي خانه من را براي من گذاشتند
ـ این نوجوان كیست؟
ـ پسرمن است كه به او احكام دیني می آموزم
ـ این شیشه چیست؟
ـ سركه است كه خورش نانم مي كنم
ـ اگر وضع شما چنین است
چرا خود را درمعرض تهمت قرارداده ای؟
ابویوسف گفت
من خودرابه بدی مشهور كرده ام تا بازرگانان فریب زهدوتقوای مرا نخورند
وبه صلاح و پرهیزكاری من مغرور نشوند
وزنان دختران خود ار نزد من به امانت نسپارند
وآنها مرا از عبادت خدا وتحصیل و مطالعه كتب بازندارند

ابو عثمان چون این سخن شنید متنبه شد
و عشق زن اجنبی از دلش بیرون رفت

كشكول شیخ بهایی

نتیجه اینكه تحت هیچ شرایطی تا قبل از سن هشتاد سالگي
تنها به سفرنروید
چون ممكن است همسر شما, چه اوني كه در سفر است
وچه اوني كه مانده
با یك نگاه خمسه خمسه اجنبی ها
(UFO)
ازپا درآید

مگرآنكه كفو شما باشند...



Sunday, December 12, 2004

هروقت از اونجا رد می شم رومو می كنم یه وردیگه كه مبادا چشمم تو چشماشون بیفته
ماهی فروشی سر پل تجریشو می گم
آخه ازشون خجالت می كشم
چون كاری ازدستم برنمیاد؛برای
ماهی های قزا آلای توی وان پرازآبوميگم
آخه همشون آرزوی شناكردن تورودخونه رو دارند
كاشكی می شد سهمیه هرروزه روخریدوبردازبالای پل رودخونه فشم ریخت توآب
آرزوهای ماهاهم همینطوریه؛آرزوی رودخونه داریم
ولی نمی دونیم دودقیقه دیگه از آب می گیرنمونوتازه اگه جون سخت باشیم بایه ملاقه می كوبند تو مخت
كه ای بابا
ب
م
ی
ر
دیگه
.
.
.

Friday, December 10, 2004

فصل دوم

داشتم فكر مي كردم كه فلاني اگه اینطوريه
پس چرا وب بلاگ مي نویسه؟
تو اوركات چه مي كنه؟
بعدش دیدم جواب داده كه
خودش هم نميدونه چرا وب بلاگ مي نویسه
انگار این وب بلاگها مغزهامونوهم به هم لینك مي كنه

قبل از اینكه برم تو اوركات
دوستان راجع به اون حرف مي زدند
منم باهاشون مخالف بودم
مي گفتم این بچه بازي ها چیه
شماها هم حوصله داریدوهم وقت اضافه
حالا چشممو وا كردم مي بینم
هاجسمو وا جسم توحوض نقره جسم
خودم هم تا خرخره كه نه ولي تا وسط هاي خرخره توشم ؛غلط زیادي مي كنم
تازه وب بلاگ هم مي نویسم!!!
(نميدونم چرا علامت تعجبومي ره اول خط مي نویسه
باید اعتراف كنم كه از خواندن وب بلاگ بقیه بیشتر اوقات
حالم بد مي شه
همش
از پشت پنجره به دور دستها نگاه كردنو
اي عشق من پس تو را كي ببینمو
ناخنم بلندهو
غم وغصه
نافرجاميودرگیري
وهزارجورادا و اطفار
مثل به رسم مایكل جكسون رقصیدن هندي ها
یا برج ساختن تو كوچه باغ ها
بعضي كارها بهمون نمي یاد
حالا نفع به كي ميرسه نميدونم
شاید بیشترین منفعتو صاحبان سرورها
server
ببرند

گاهي وقت هاحالم از انسان بودم خودم بد می شه
اینم از غرغرهاي وب بلاگي است
ولي انگار هممون احتیاج به یك كشیش داریم كه پیشش اعتراف كنیم
اونم چي
یك كشیش دهن لق
به نظرم گربه ها در حیطه اختیاراتشون از ما آدما كامل ترند...

Thursday, December 09, 2004

جواب یك معشوق به عاشقش

نوشته های ما اینجا چون به صورت فوتون و امواج در كائنات پخش مي شوند
تا به ماهواره ها برسند
مثل اینكه
سریع ترهم به گوش خدا می رسند

جواب آمد
چقدر سریع؛اصلاًانتظار نداشتم به این زودي
تحویلم بگیره
خارج ازنوبت
وبدون وقت قبلی
باورتون نمی شه ولی
این جواب خدااست

به نام خداوند رحمتگر مهربان
[خداى رحمان 1
قرآن را ياد داد 2
انسان را آفريد 3
به او بيان آموخت 4
خورشيد و ماه بر حسابى [روان]اند 5
و بوته و درخت چهره‏سايانند 6
و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت 7
تا مبادا از اندازه درگذريد 8
و وزن را به انصاف برپا داريد و در سنجش مكاهيد 9
و زمين را براى مردم نهاد 10
در آن ميوه [ها] و نخلها با خوشه‏هاى غلاف دار 11
و دانه‏هاى پوست‏دار و گياهان خوشبوست 12
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 13
انسان را از گل خشكيده‏اى سفال مانند آفريد 14
و جن را از تشعشعى از آتش خلق كرد 15
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 16
پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر 17
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 18
دو دريا را [به گونه‏اى] روان كرد [كه] با هم برخورد كنند 19
ميان آن دو حد فاصلى است كه به هم تجاوز نمى‏كنند 20
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 21
از هر دو [دريا] مرواريد و مرجان برآيد 22
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 23
و او راست در دريا سفينه‏هاى بادبان‏دار بلند همچون كوهها 24
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 25
هر چه بر [زمين] است فانى‏شونده است 26
و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند 27
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 28
هر كه در آسمانها و زمين است از او درخواست مى‏كند هر زمان او در كارى است 29
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 30
اى جن و انس زودا كه به شما بپردازيم 31
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 32
اى گروه جنيان و انسيان اگر مى‏توانيد از كرانه‏هاى آسمانها و زمين به بيرون رخنه كنيد پس رخنه كنيد [ولى] جز با [به دست آوردن] تسلطى رخنه نمى‏كنيد 33
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 34
بر سر شما شراره‏هايى از [نوع] تفته آهن و مس فرو فرستاده خواهد شد و [از كسى] يارى نتوانيد طلبيد 35
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 36
پس آنگاه كه آسمان از هم شكافد و چون چرم گلگون گردد 37
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 38
در آن روز هيچ انس و جنى از گناهش پرسيده نشود 39
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 40
تبهكاران از سيمايشان شناخته مى‏شوند و از پيشانى و پايشان بگيرند 41
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 42
اين است همان جهنمى كه تبهكاران آن را دروغ مى‏خواندند 43
ميان [آتش] و ميان آب جوشان سرگردان باشند 44
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 45
و هر كس را كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ است 46
پس كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 47
كه داراى شاخسارانند 48
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 49
در آن دو [باغ] دو چشمه روان است 50
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 51
در آن دو [باغ] از هر ميوه‏اى دو گونه است 52
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 53
بر بسترهايى كه آستر آنها از ابريشم درشت‏بافت است تكيه آنند و چيدن ميوه [از] آن دو باغ [به آسانى] در دسترس است 54
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 55
در آن [باغها دلبرانى] فروهشته‏نگاهند كه دست هيچ انس و جنى پيش از ايشان به آنها نرسيده است 56
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 57
گويى كه آنها ياقوت و مرجانند 58
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 59
مگر پاداش احسان جز احسان است 60
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 61
و غير از آن دو [باغ] دو باغ [ديگر نيز] هست 62
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 63
كه از [شدت] سبزى سيه‏گون مى‏نمايد 64
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 65
در آن دو [باغ] دو چشمه همواره جوشان است 66
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 67
در آن دو ميوه و خرما و انار است 68
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 69
در آنجا [زنانى] نكوخوى و نكورويند 70
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 71
حورانى پرده‏نشين در [دل] خيمه‏ها 72
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 73
دست هيچ انس و جنى پيش از ايشان به آنها نرسيده است 74
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 75
بر بالش سبز و فرش نيكو تكيه زده‏اند 76
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد 77
خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوارت 78
خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوارت 78


هزیان های یك عاشق

آقای خدا؛
می خواستم یك تذكر بهتون بدم
خوب نیست این رفتاری كه شما پیش گرفتید
از شما بعیده
این كارهای هجو مخصوص بنده هاته
آخه آدم از بنده خودش هم تقلید می كنه؟
شما كه ماشاالله خودتون همه جورفوت و فنی رو واردید
هرچی هم كه بلد نبودید شكر كه از بنده هاتون یاد گرفتید

رسوم مختلف عاشق كشی و
شیوه های متفاوت شهرآشوبی


آخه خوب نیست صدای بندتون رو درمیارید
حالا كه این طور شد
ماهم می ریم عاشق بندت می شیم
حسودیتون نشه ؛غیرتی هم نشید
اونوقت تازه مارو باش كه می خایم عاشق بندت هم بشیم
دوست داریم اونی باشه كه به شمای سابق بر این توجه داره
معطلیم نه؟؟
باید در چاپ جدید دعاي جوشن كبیر چند تا نام به اسماء شما خودم اضافه كنم

یا قاتل العاشق ؛یا فارغ البنده؛یا شهرآشوب
الغوث ؛الغوث؛خلصنا من النار یارب


از طرفی لذت های بی محتوای زمینی
وازطرفی دیگر تهدید های تو خالی جهنمی

من در این معامله
هیچ
را با
هیچ
مبادله نخواهم كرد

Wednesday, December 08, 2004

سپیده صبح

سوگند به سپیده صبح و
سوگند به شب های دهگانه؛
سوگند به جفت و طاق
وسوگند به شب چون روی به رفتن نهد

آیا خردمند را این سوگندها كافی است؟

اما آدمی چون پروردگارش بیازماید و گرامی اش داردونعمتش دهد؛می گوید
پرودگار من مرا گرامی داشت
وچون بیازمایدش و رزق را بر او تنگ گیرد؛می گوید
پروردگار مرا خوار ساخت

نه چنان است

ای روح آرامش یافته
خشنود و پسندیده به سوی پروردگارت بازگرد
وبه
بهشت
من
درآی
اولین برف تو این سال درساعت 1:15
شب یعنی همین یك ساعت واندی پیش از آسمون ریخت رو زمین
با اینكه ازسرما خوشم نمیاد ولی چون آغاز خیلی چیزها تو زندگی جالبه؛
آغار برف باریدن هم می تونه شگفت انگیز باشه

آنچه در شب آید

سوگند به آسمان وآنچه در شب آید
و تو چه دانی كه آنچه در شب آید چیست؟
ستاره ای است درخشنده؛
هیچ كس نیست مگرآنكه بر او نگهبانی است

پس آدمي بنگرد كه از چه چیز آفریده شده است
خدا به بازگردانیدن او تواناست؛
روزي كه رازها آشكارمیشود؛
او را نه نیرویی است ونه یاوری...

قسم به آسمان بازبارنده
قسم به زمین رویان شكاف خورده؛
كه این كتاب
حق را
ازباطل
جدا كند
وسخن هزل نیست

آنان حیله ای می اندیشند
ومن هم حیله ای می اندیشم

پس كافران را مهلت ده؛
اندك
مهلتشان ده

Tuesday, December 07, 2004

فصل اول : تاريك شدن

چون خورشيد بی فروغ شود,چون ستارگان
فروریزند؛
وچون وحوش گردآورنده شوندوچون درياها

آتش
گیرند؛
وچون روحها با تن ها قرین گردند...
چون كوهها ازجای خود بشوند وچون شتران آبستن

به حال خود
رها شوند؛
وچون ازدخترزنده به گورشده پرسیده شودكه
به
چــــــه

گناهـــی
كشته
شده است
وچون صحیفحه ها بازشوندوچون آسمان از جای خود كنده شود؛
وچون جهنم افروخته گردد وچون بهشت راپیش آورند؛
هركس بداندكه

...چه بازآورده است
سوگند به ستارگان باز گردنده,سیركنندة

غایب شونده
وسوگند به شب چون تاریك شود وسوگند به صبح

چون بدمد
كه این سخن رسولي بزرگواراست
نیــــــرومند درنزد

خداوند عرش؛
صـــــــــــــــاحب
مــــــــــــــكانت
نميدونم كي به من تبریك وخوش آمد گفت
... ممنون


Monday, December 06, 2004

پيشـگفتار !

درآغازخوب؛ كلمه بوده وهست و
خواهد بود...
بعد ازاون ؛ بزرگترین لحظه تاریخ "آدم" این نبود كه
سیب خورد...
"باشكوه ترین ثانیه نجوای جبرئـیل درگوش" محمد
توی اون غاربود
...اقــــــر
اقـــــر...
بســـــــــم ربك الذی خلـــــــــق