Tuesday, May 30, 2006

دو مطلب مهم : یك اینكه این روزها اصلاً حسش نیست عاشق باشم ...شاید یه دلیلش وبلاگ خوندنه ...حس آدما رو كه میخونم خوشم نمیاد... مال تو رو نمیگما ...(تو شخصی است نامعلوم الحال)ا
دوم اینكه(قابل توجه ان تلكتوال های محترم)...دلم میخواد بنیامین كنسرت بذاره ... برم كنسرتش...تازه شاید بك استیچ هم رفتم

Monday, May 29, 2006

كاشك تویی بود كه منی راهم چند باردرروزتوخطاب میكرد...ازشما خسته شدم
خوراك لازم برای وبلاگ نویسان محترم تا مدتی نا معلوم پخته شد...بیچاره "مانا نیستانی" ا
هر گونه تزئینات و آذین بندی برای آزادی ایشان در صفحات وبلاگ پذیرفته میشود

Saturday, May 27, 2006

خانمهایی كه خانواده خودشونو رها میكنن تو یه استان دیگه و به امید اینكه درسی بخوننو سری تو سرها در بیارنو و بعد كار خوبی پیدا كننو بتونن وجه اجتماعی بهتری داشته باشنو استقلال همه جوره یعنی مالی ومكانی و ...بدست بیارنو اینا ...پا میشن میان تهرونواینا...جالبه... وجوهات مشتركی با هم دارن...تا وقتی كه سر كارن كه همش دارن به آبدارچی تحكیم میكنن...كه اینو بیار اونو ببر...فك میكنن با تحكم به اینو اون خیلی تهرونی به حساب میان...نزدیك به ساعت های آخر كاریشون هم از تمام امكانات ارتباطی نظیر تلفن های ثابت و سیاروفكس و اس ام اس وایمیلو ومسنجروآگهی در روزنامه!! به زور هم كه شده دنبال یه پا میگردن كه بالاخره كافی شاپی مشغول باشن یا نشد سینمایی یا نه تئاتری یا ... تا نكنه خدا نكرده یه وقت بهشون بد بگذره ...تازه قبلشم قرص اعصابو باید حتماً بندازن بالا..خوب اینم یكی از نشانه های شهرنشین بودنه دیگه... بعد تازه هر آن چه كه واسه خودشون بد میدونن توقع دارن یكی دیگه انجام بده...میگه واه واه چقدر طرف متوقعست...یكی نیست بگه آخه خودتت باشی پامیشی بری شهرخودتت كاركنی كه میگی بچه تهرونیه مظلوم (یعنی شخصی كه به او ظلم میشود)پاشه بره چابهار... گرفتاری داریم ما با اینا...اصلاً همه چی قاطی شده ...انگار هیچكس سر جای خودش نیست...عین مغزمن كه امشب سرجاش نیست

Thursday, May 18, 2006

میگه وقتی تنگدستمو نون روزم نمیرسه ...روزه نیت میكنم
اما نمیدونم وقتی دل تنگم و چیزی دلمو وا نمیكنه ...چی نیت كنم
میگم من دوباره عاشق شدم...اینطوری نبودما...ولی خوب دله دیگه ... خودش راهشومیكشه میره گردش
میگه ااااااا عاشق كی ؟... من میشناسمش؟...دیدمش؟
میگم خوب حتماً اینروزا دیدیش زیاد
میگه اسمش چیه؟
میگم بی ام دبلیو...فامیلشم ایكس سه
میگه داشتیم
میگم داریم

Sunday, May 07, 2006

زندگیم پرازهیچست ... اما ... گاهی برای پیاله ای چای تلخ آنقدرذوق زده میشوم كه باورت نمیشود

Wednesday, May 03, 2006

هركی برای خودش راهی برای تسخیرجفتش داره...دختر نمیذاره آب تو دل پسرتكون بخوره.با اینكه دختر زبرو زرنگی در انجام كارهای خونه نیست سعی میكنه توجه خودشو با چای ریختن...لقمه درست كردن...بشقاب دست دادن...اگر تشنشه آب دستش بده ...اگه سرش درد میكنه مسكن بهش بده...اگر سردشه براش كت بیاره...اگه گرمشه كتشو از تنش در بیاره...براش جاشو آماده كنه تا خوب بخوابه...در تمام حالات ازش عكاسی كنه طوری كه اگه عكسها رو پشت سرهم ببینی مثل فیلم سینمايی میشه...میدونی چرا اینطوریه ؟...چون هنوز با هم ازدواج نكردن
وهركی برای خودش راهی برای نگهداری جفتش داره...زن همش به شوهردستورمیده...برام آب میاری...د میگم برو بچه رو بشور پی پی كرده...چشمشوبا شامپو شستی...حالا بروكمپرسش كن...تو جارو كن من میرم یه كم رو تاپ بشینم...هنوز نرفتی خرید كنی....یادت باشه رفتیم تهران ال كنی و بل كنی...خوب شوهره هم یاد گرفته برای اینكه جو متشنج نشه"باشه" رو بگه ولی همون موقع اوامر رو انجام نده...یا مثلاً با غرغر كردن انجام بده:"بابا آخه تو هم یه كاری برای این بچه انجام بده"ا
یه راهه دیگه هم برای نگهداری جفت اینه كه لفظ های بد بكار ببری... وقتی داری با آقای شوهر حرف میزنی اونو با الفاظی مثل ایكبیری خطاب كنید...یا مثلاً اگه ازسرما شاكی بودید و شوهرتون با ملایمت بهتون گفت كه خوب لباس مناسب می پوشیدی ،بپری تو شكمش و بهش بگی حالا واسه من آدم شدی..به من میگی چطورلباس بپوشم
خلاصه برخلاف قبل از ازدواج نشون بدی كه اصلاً آقای شوهررو به هیچ جات حساب نمیكنی
من فكر میكردم مردهای خوب دیگه وجود ندارن...آدم حوس ازدواج میكنه

Monday, May 01, 2006

دنیا پراز رنگه ... نیرنگه