Monday, December 20, 2004

فصل سوم

دیروز تو شهركار داشتم؛ازمیدون فردوسی پیاده راه افتادم ورفتم تو خیابون نوفل لوشاتو
راه رفتن تو محله های قدیمی رو دوست دارم ؛ازدیدن آثار معماری اونا لذت می برم؛دلنشینه و معلومه كه سازندگانشون هم دلنشین بودن وبه نظر میاد آخرین نسل ساده دلی بودندكه تو تهرون پیدا شدند.
گاهی وقتها آگاهی زیاد برای آدما بیشتر از اون كه منفعت داشته باشه مضره
الآن مردم ما روشن تروبسیارآگاه تر از 70 سال پیش هستند وهمه ما اوضاع رو میبینیم كه چنگي به دل نمیزنه
شاید همین آگاهی باعث خیلی ازپرتوقع بودن های بی جاو بی مسئولیتی هاست؛در برابر همه چی
از روابط آدما با هم گرفته تا روابطشون با دنیای اطرافشون و دستاوردها وساخت وسازهاشون
همین كه دوروبرو نگاه میكردم متوجه شدم كه تك و توك چند تا خونه باز سازي شده؛خوشحال شدم.
تنها بودم وگرنه یكسری به كافه نادری وپیراشكي خسروي وقوام سالطنه میزدم
كانون پروش فكري تو كوچة مسعود سعد است ؛تو اون ساختمان كار داشتم ؛اونجا هم ساختمون خوبي بودوفضاهای با مزه ای داشت
بعد از اونجا پیاده راه افتادم به طرف چهارراه ولیعصر؛ دیدم نزدیك خونه مهستي هستم و رفتم یكسری بهش زدم.صحبت كردن با مهستي همیشه خوب بوده و نتیجه داره :یابه شك می افتی یایقین ؛به هر حال فكرت میگرده
دیروز كه ازش جدا شدم همش یقین بود(البته همیشه با هر یقینی 2,3درصد شك و با هر شكی 2,3درصد یقین هم هست)یقین پیدا كردم كه این دین ما كه بهش میگیم مسلمونی واز آبا و اجدادمون بهمون رسیده مثل یه موجود زندست ودم وبازدمشو حس مي كردم ودائم تو گوشم یكی میگفت قودعونی استجب لكم.نمیدونم دین های دیگه چه حالی دارن؛مسیحیت برام جالبه میدونم توش میشه یه چیزهایی پیداكرد ولی فقط برام تداعي كنندة یك سری تصویرهای زیبای مذهبیه وزرتشت ؛بودا؛لائوتسه و...اینا رو هم دوست دارم .توكتاب هاشون احكام زندگی رونوشتن كه هیچ بد هم نیست؛تازه كار ساز هم هست ولی رو مغزم كار میكنه و این دین موروثی منه كه رو قلبم كار میكنه باهام بده بسون میكنه؛برای همین میگم صدای نفسشو حس میكنم
خوب بگذریم ؛علاوه براین یقین پیدا كردیم كه
آدمای مغرور,گاهاً لجوج از مشكلات عمیق وكمبودهای درونی رنج میبرن
در یك جمع از همه عصبی تروناآروم تر استاد مدیتیشن رفقا بود
پیداكردن دوست های قدیمی همیشه هم خوشایند وجالب نیست
مردها از زن ها ضعیف ترن و تحمل بعضی مصائب براشون از زن ها سخت تره واسه همین هم اغلب معتادها مردن ومعمولاً زن ها در برابر مشكلات صبورترن
واینكه مهستی تا یكماهه دیگه از ایران میره...............................................................
ودیگراینكه من یك ب وف ا ل وهستم
راستی ؛یقین پیدا كردم كه دلم واسه تو هم تنگ میشه وقتی كه چیزمیز نمینویسی؛كجا بودی؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home