Sunday, December 12, 2004

هروقت از اونجا رد می شم رومو می كنم یه وردیگه كه مبادا چشمم تو چشماشون بیفته
ماهی فروشی سر پل تجریشو می گم
آخه ازشون خجالت می كشم
چون كاری ازدستم برنمیاد؛برای
ماهی های قزا آلای توی وان پرازآبوميگم
آخه همشون آرزوی شناكردن تورودخونه رو دارند
كاشكی می شد سهمیه هرروزه روخریدوبردازبالای پل رودخونه فشم ریخت توآب
آرزوهای ماهاهم همینطوریه؛آرزوی رودخونه داریم
ولی نمی دونیم دودقیقه دیگه از آب می گیرنمونوتازه اگه جون سخت باشیم بایه ملاقه می كوبند تو مخت
كه ای بابا
ب
م
ی
ر
دیگه
.
.
.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home