Saturday, July 22, 2006

سال هاست كه در این دنیا احساس غربت ميكنم ... احساس یك مهاجر... خیلی كوچك بودم كه به دستهای خود با تعجب نگاه میكردم ... من كه اینطوری نبودم ...حیرت میكردم كه از آن منند و روزی زیر خرواری خاك پوسیده میشوند ... دلم برایشان میسوخت ... كم كم عاشق خودم شدم ... فرصت كم سفر به این هستی كه قبل وبعدش راهیچكس با اطمینان نگفته و نمیدونه چیه برایم شگفت انگیزاست ... دراین غربت بیشترسرمستم ازاین نوع هستی كه به من ارزانی شده و كمترمایوس ...(شاید سرمستی را از جایی دیگر با خود یادگار آورده ام )... چیزی كه در تمام احوالات با من همراست همان حس غربت در این دنیاست ... حس دوری از چیزی كه نمیدانم چیست ... عاشقم ولی نمیدانم معشوق من از چه جنسی است ... حس دلتنگی تمام وجودم را گرفته ولی نمیدانم دلتنگ چیست ... دل مشغولی هایم ازجنس دیگریست ... آیا قبل از وارد شدن به این نوع هستی درقرابت میكده ای به میگساری و عشقبازی با معشوق دل مشغول بودم كه حال اینقدر دلتنگ و عاشق وسرمست وغریبم من؟

Friday, July 21, 2006

حتی رسانه ها در دلبری دلشدگان بی تاثیر نیستن...دلشدگان بسته به اینكه رسانه ها چه خبری را مد روز كنن به هم دیگه چراغ میزنن... هر كدوم كه راجع به خبر مد روز حرف میزنه اون یكی هم دنبالشو میگیره و به هرحال موضوع برای نخ دادن همیشه وجود داره و این بازی تا وقتی ادامه داره كه طرف با دست پیش میكشه و با پا پس میزنه ... بعد از یه مدت طرف فكر میكنه كه چه قدر با اون یكی تفاهم داره ... بعد میافته تو دامش و بازی طور دیگه ای میشه :من بدو آهو بدو
بنابراین ای رسانه ها من نمیخوام بدونم : مارادونا كی بود...آرمسترانگ چی كرد... كه علی دایی پخی نبود...كه جام جهانی رو كی برد ... وحزب الله لبنان چه میكنه ... كه اسرائیل كجای نقشه دنیاست
آهای رسانه ها شما منو از خودم میكنید ... و از آدما تصویری مسخره میسازید
میخوام بدونم اونایی كه خبرهای اخیررو دنبال میكنن كسی تخمشو داره بره اونجا مردمو، بچه هارو فقط دلداری بده ... فقط دلداری بده ... پس از این همه به دنبال خبر بودن چه سود؟

Tuesday, July 18, 2006

چه هوایی ... اینقدراین بو رو دوست دارم ... بوی چنـــــــــار
چشامو سریع میچرخونم ... برای اینكه مطمئن تر بشم گردنم رو میچرخونم ... اینجا میون دو ردیف تنگ تبریزیها در دو طرف این جاده باریك فقط چند تا درخت گردوست و بوته های گل پر...از چنارو منار هم هیچ خبری نیست ... و اینطوری شد كه همراهم از چشمم افتاد

Saturday, July 15, 2006

خدا لب منو بوسید...

Friday, July 07, 2006

میگن دستخط هر كسی میتونه تا حدودی نمایانگر شخصیتش باشه
.
.
.
دستخطش خرچنگ قورباغه است
و
فكر میكنم تو آفتاب هم بذاری راه بره
.
.
.