Tuesday, October 24, 2006

هركه شد محرم دل ... وانكه این كار ندانست در انكار بماند
چند سالیه كه ماه رمضونا قرآن ختم می كنم یا به فارسی یا به زبان عربی.دوسال پیش یه شب كه خواب آلوده مشغول ختم یك جزبودم چشم باز شاید یك میلیونیوم ثانیه خوابم برد و خواب دیدم كه آقا همونطوری كه روی صندلیش نشسته بود دوتا دستشو به طرف من كه روبروش رو زمین نشسته بودم دراز كرد و به من یه خودنویس طلا داد... بعدها كه به یادش افتادم
گفتم شاید تعبیرش این بوده كه صاحب این وبلاگ شدم چون چند وقت بعد از اون خواب این وبلاگ درست شد...مزیتی طلایی نداشت ولی چندی روزگاررو دلخوش وبار رو سبك كرد...پارسال یادم نیست چی شد و حال عبادت زیاد انگار مساعد نبود چون رمضان تموم شد و چند جزباقی موند...پارسال انگار چقر بودم ...اما امسال از اون سالهای حال بودكه تا قبل از اون نبود...قرآن رو راحت و روان میخوندم ... روزه ها یه حالی داشت...شبهای قدر خیلی غدر بود حتی حالی به ما دست داد در شب هیجدهم كه گفتیم شب قدر گویا امشب است ... امسال فهمیدم كه "خدا هركه را بخواهد به راهش هدایت میكند" یعنی چی ... خیلی ها بی زحمت تو راه قرارمیگیرن...خیلی ها هم هر چی زحمت میكشن نمیشه...خدایا من چطور شكر تورو به جا بیارم؟...ای خدای بزرگ من ؛ من وامانده ام كه چطور شكرتو را به جا بیاورم؟

Saturday, October 07, 2006

قسمت یك و هفتادوپنج


Friday, October 06, 2006

قسمت یك ونیم


قسمت یك وبیست و پنج