Wednesday, May 30, 2007

بله حتا
چهارتا
آدم (راستی
راستی) عامی
و ظاهراً سو
دا پیشه
كه مثلاً
خیلی هم كار كشته اند
خیلی جدی دارند
بحث میكنند در مورد

آزادی ... تساوی

تو مهمانسرایی شیك
درفلان مركز تجارت
دربهمان پایتخت سوداگران
ونگرانند از

گزند نورهای الهی


آخ
ومن این میان
چقدرتورا
پسندیده ام

Saturday, May 26, 2007

یه نظریه اینه كه انسان قبل از اینكه نطفه اش بسته بشه خودش پدرومادرشو انتخاب میكنه ... بعد به دنیا میاد و رشد میكنه و بزرگ میشه و در طول زندگیش در این دنیا با انسانهای بیشماری برخورد میكنه...و از میون تموم اونایی كه میبینه و باهاشون آشنایی پیدا میكنه تنها تعدادی رو میتونه نام ببره كه ازشون خط و ربط گرفته ...حالامن فكر میكنم كسی روی ما موثر نبوده و این ما بودیم كه تعدادی از انسانها رو برای خودم خاص كردیم...یعنی چیزی در درون ما آدما هست كه با دیدن و مصاحبت دیگری ما رو به خودمون نزدیكتر میكنه و خودمونو به خودمون میشناسونه...وگرنه همه ما با آدمای جورواجوری آشنا میشیم ولی رنگا و طرح و تركیب بندی تابلوی زندگیمون رو خودمون ناخودآگاه انتخاب میكنیم كه ازرو دست كی كپی كنیم ...البته كپی كلمه درستی نمیتونه باشه....برداشت بهتره

Wednesday, May 23, 2007

ورزش می كنم كه ورزش كردن بسیارزیاد صواب و ثواب دارد انگار ...البته میدانم كه این حال ماندگار نیست و همانا شبیه ستاره دنباله داری گذراست...به هر حال خیلی تشكر میكنم از خودم كه بالاخره یه كم هم به فكرمن افتاد ...ازت خیلی ممنونم

Wednesday, May 16, 2007

درختی دیدم پرازگلهای سفید توپر
عجب
طوفان گلهایش را با خود نبرده بود
زیرش نشستم تا شاید به اشراق برسم
به اشراق رسیدم
آنجا هم خبری نبود

Tuesday, May 01, 2007


i''ll make you safe...no matter where you are... and bring you anything you ask for...nothing is above me...