وقتی به شکل ایران نگاه میکنم...به روی نقشه
عشق من تو رامی بینم:ا
بلندی های حدید بر سر تو
کمر ظریف تو
رودخانه های پر تپش و تند گذر
تپه های شیرین و دشت ها
و در گرمای جنوب؛پاهایت
جغرافیای طلای مکرر را پایان می بخشد
عشق من ؛ وقتی دست برتومیزنم
نه تنها زیبایی تو
بلکه سرزمین ها و درختها
بهاران محبوبم را
ماه دشت را
نرمی سنگهای ساییده در آب دریاها و رودها را
احساس میکنم
و چنین است که سرزمین فراخ من
در تن تو خوشامدم می گوید؛ایران کوچک من
از این نیز بیشتر در آن هنگام که دراز کشیده ای
در پوست تو؛در رنگ بلوطی آن
شور و عشق به میهنم را می بینم
برای من گنجی هستی تو
سرشار از بی کرانگی ها تا دریاها
چون زمین به فصل چیدن انگور
در این سرزمین
از پاها تا پیشانیت
پیاده پیاده پیاده
زندگیم را سپری کردم
سرزمین های است...رودخانه هایی است
درچشمان تو
از میان آن ها میگذرم
آن ها دنیا را روشن می کنند
و من از میان آن میگذرم
زیبای من
زیبای من ؛زیبای من
صدای تو...پوست تو...ناخن های تو
زیبای من؛زیبای من
وجود تو ...روشنایی تو...سایه تو
زیبای من
همه مال منند...زیبای من
همه مال منند...عزیز من
ایران کوچک من
زمانی که راه میروی یا می آسایی
زمانی که نغمه سر می دهی یا می خوابی
زمانی که در رنجی یا در رویا
همیشه
زمانی که نزدیکی یا دور
همیشه
مال منی...زیبای من
همیشه
ایران کوچک من
در سراسرتن تو
ایران کوچک من
سرزمین ها و اتفاقات
بوسه های مرا قطع می کنند
و آنگاه زیبایی تو
نه تنها شعله می افروزد
تا تشنگی را سیراب کند
بلکه با عشق تو مرا می خواند و در سرتاسر زندگیت
حیاتی را به من می بخشد که ندارمش
و به طعم عشق تو خاک رس نیز می پیوندد
طعم بوسه زمینی که در انتظار من است
پابلو نرودا...ومن
عشق من تو رامی بینم:ا
بلندی های حدید بر سر تو
کمر ظریف تو
رودخانه های پر تپش و تند گذر
تپه های شیرین و دشت ها
و در گرمای جنوب؛پاهایت
جغرافیای طلای مکرر را پایان می بخشد
عشق من ؛ وقتی دست برتومیزنم
نه تنها زیبایی تو
بلکه سرزمین ها و درختها
بهاران محبوبم را
ماه دشت را
نرمی سنگهای ساییده در آب دریاها و رودها را
احساس میکنم
و چنین است که سرزمین فراخ من
در تن تو خوشامدم می گوید؛ایران کوچک من
از این نیز بیشتر در آن هنگام که دراز کشیده ای
در پوست تو؛در رنگ بلوطی آن
شور و عشق به میهنم را می بینم
برای من گنجی هستی تو
سرشار از بی کرانگی ها تا دریاها
چون زمین به فصل چیدن انگور
در این سرزمین
از پاها تا پیشانیت
پیاده پیاده پیاده
زندگیم را سپری کردم
سرزمین های است...رودخانه هایی است
درچشمان تو
از میان آن ها میگذرم
آن ها دنیا را روشن می کنند
و من از میان آن میگذرم
زیبای من
زیبای من ؛زیبای من
صدای تو...پوست تو...ناخن های تو
زیبای من؛زیبای من
وجود تو ...روشنایی تو...سایه تو
زیبای من
همه مال منند...زیبای من
همه مال منند...عزیز من
ایران کوچک من
زمانی که راه میروی یا می آسایی
زمانی که نغمه سر می دهی یا می خوابی
زمانی که در رنجی یا در رویا
همیشه
زمانی که نزدیکی یا دور
همیشه
مال منی...زیبای من
همیشه
ایران کوچک من
در سراسرتن تو
ایران کوچک من
سرزمین ها و اتفاقات
بوسه های مرا قطع می کنند
و آنگاه زیبایی تو
نه تنها شعله می افروزد
تا تشنگی را سیراب کند
بلکه با عشق تو مرا می خواند و در سرتاسر زندگیت
حیاتی را به من می بخشد که ندارمش
و به طعم عشق تو خاک رس نیز می پیوندد
طعم بوسه زمینی که در انتظار من است
پابلو نرودا...ومن