nikdel
Tuesday, May 24, 2005
ممد نبودی ببینی...لب كارون ..چه گل بارون ...میشه وقتی میشینن دلدارون...تو قایق ها...دور از غمها...میشه وقتی كه میشینن دلدارون...هر روز تنگه غروب توشهر ما...صفا داره لب شط ...پای نخل ها...چه خوبوقشنگه لب كارون
"لاریسا شپكیتو"
posted by nikdel at
1:00 PM
<< Home
About Me
Name:
nikdel
View my complete profile
Previous Posts
لطفاً شهرستانی های تهرونــــــــــــــــی این مطلب...
تو این هفته سه بار اشكم ریخت...بار اول روز اول هفت...
تند تند راه می رفتمو آروم آروم فكر میكردم...چند رو...
خدایاخدایاخدایا...
نتیجه گیری های منو باش:كاشكی تو اون دشت با اون آسم...
كاشكی بین من و تو هیچی نبوداینهمه آدم و آهن پارهای...
و ...ب ع دازاوخ داب اج ه انس خ نن گ ف ت
جالب بود:دیروز از مامانجان و سفره قلمكارش نوشتم......
مادربزرگم سفره ای قلمكارداشت كه دوراون این نوشته ت...
پائینی را نوشتم تا بلكه خشونتی را كه آی.آر.آی.بی د...
<< Home