Thursday, May 05, 2005

تو این هفته سه بار اشكم ریخت...بار اول روز اول هفته بود: با شنیدن مقدمه اذانٍ مؤذن زاده...بار دوم امروز،روزآخرهفته: با بوی بوته های گل پر شمشك...وبار سوم هم همین امروز بود بعداز بوییدن گل پرها... وقتی دایی نوری كه ازپنجره چوبی كه خودش ساخته بود را تفسیر میكرد