نتیجه گیری های منو باش:كاشكی تو اون دشت با اون آسمون وآشیون تو....كاشانه من سقف نداشت...آنوقت می تونستم شبهاستاره ها را كه به اندازه نگرانی های من هستند دونه دونه بشمرم
آقای خاتمی تویونسكودرباره گفتگوی تمدنهامیگفت "زندگی بدون فلسفه افلاطونی...بدون بینش فیثاغورثی...بدون آتش زرتشتی...بدون معرفت بودایی...بدون شكوفه گیلاس وشعرهایكوی ژاپنی...بدون....چه معنا دارد"من به یاد سپهری افتادم كه خیلی پیش ترازاین گفته و نازك ترازاین گفته بود"قرآن بالای سرم...بالش من انجیل ...بستر من تورات...زبرپوشم اوستا...می بینم خواب ...بودایی در نیلوفر آب.هرجا گل های نیایش رست من چیدم"وبه این نتیجه رسیدم كه بنیانگذار گفتگوی تمدنها سپهری است و نه خاتمی و اینكه سپهری را دوست دارم وخاتمی را هم ای.خاتمی انسان تروتمیزیه...حتی به وقت سخنرانی هم نگران تاب خوردن ردا در زیر عباست و دائماً با دست راست(دستی كه در آستین عباست ونه دست چپ كه از آستین عبا بیرون است(به این میگن "مفهومی" جامه برتن كردن))آنرا صاف وصیف میكند.به میزان پیلی محاسن خود نیز به نیكی رسیدگی میكند...بده مگه؟
آدمی كه نه پول داره و نه زور... در این هستی بیكران مزاحمی بیش نیست
اگر صف را رعایت كنی...هیچی بهت نیرسه
سروكار داشتن با حیوونها ...توقع آدمو از انسانها بالامیبره"ببخشید اگر من از شما زیاد توقع دارم...آخه با حیوونها سروكار دارم"!!ا
اگر به یك سیستم بسته نیرو یا شكی وارد شود ...تمام اجزاء به این نیرو پاسخ نمیدهند...فقط دانه هایی واكنش می دن كه قبلاً این نیرو را تجربه كرده باشن ونسبت به آن حساس گردیده باشن
داشتن آشنایی مخترع باعث شد كه مــــــــــــــــــن به خودمم ببالم...به این میگن گنج بدون رنج...یا مفتی بالیدن
زمان برام یه طوربه خصوصی میگذره...شاید باید مكانمو تغییربدم...شاید این زمان از جنس زمانها نیست...شایدمكان زمانه...زمان مكانه...شاید خل شدی رفته...قطعاً
درآخر اینكه فكر نكنید چرا شماره ها این شكلی شدن و نوشته ها اون شكلی ...خودم خواستم كانسپتش اینطوری باشه...این روزها باید همه چی رو واضح والبته مبرهن توضیح داد...ویك خواهش:تواگردرتپش باغ خدا را دیدی،لطف كن وهمت كن...بگو ماهی ها،حوضشون بی آب است
<< Home