Thursday, September 13, 2007
Previous Posts
- تنها گردهمایی و همکاری یک عده انسان که نتیجه ای هط...
- مکان!ا
- یادآوری خاطرهآتیلا پسیانی دیشب صحبت میکرد...خوشم م...
- ليوان چای تو دستام بود...همینطورکه بخارشونگاه میکر...
- رضا جان پیوندت مبارکما دیشب در لواسان به عروسی رفت...
- درفضا می لغزیدم...هست بودم انگاردرمکانی آنسوی حاشی...
- من به خانه بازگشتم،مادرم پرسیدمیوه از میدان خریدی ...
- گاهي روزها تو مغزآدم هي کلمه ای ميچرخه یا جمله ای ...
- i was reborn...yadam naravad
- به ياد آور...تو را گفتمتو را من دوست ميدارمتورامنت...
1 Comments:
about few days before this pic. was taken I was in Iran for first time after some 23 years, I always had this dream where I'm standing a few meters from the beach without having ability to touch the sea water or feel it on my feet, that very same day after all dose years I was at the end in a place called GasemAbad and was looking to the sea from a distance and I suddenly felt something calling me and I know it was YOU.
Post a Comment
<< Home