Sunday, February 06, 2005

یك:آلان تو آسمون در ركاب خورشید داره ازما دور میشه
بشه؛به درك كه پی به راز گل سرخ نبردیم
كه زمان را روی ستون فقرات گل یاس قیاس نكردیم
كه درست ندانستیم لادن اتفاقی نیست
و نفهمیدیم زمان بسته شدن نیلوفررا و
اینكه شقایق چه گلی است
اوبه دنبال شستن چیزی
در شط تنهایی ازماگسست...ا
اما زندگی كه خالی نبود
مهربانی بود وسیب وایمان
تو پی چی...؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دو:پاری وقتها حس میكنم یه چیزی منو از دوردورانگاه میكنه
با اینكه نمیبیندم اما منو به موقع حمایت میكنه
مثلاً همین پارسال تابستونی؛امسال نه ها پارسال
اگه اون تصادف عجیب وغریبوبرام پیش نیاورده بود
من الآن اتوكد بلد نبودم و نمیدونم چه خاكی باید سرمیریختم
یادم میاد كه بچه بودم وكتاب ژان كریستفِ رومن رولان رو میخوندم
خیلی ازش خوشم اومده بود(اما الآن حاضر نیستم دوباره بخونمش)؛تواون كتاب یكی از چیزهایی كه نوشته بود این بود كه:تصادف برای همه آدما پیش نمیاد؛تصادف دنبال اونایی میگرده كه بتونن ازش استفاده كنن
خلاصه ما از تصادف به جایی كه منجر به یاد گرفتن اتوكد شد
استفاده خودمونو كردیم
ممنون؛ممنون