آزمودیم عقل دوراندیش را آقای دكتربعد ازاین دیوانه خواهیم كردخویش را آقای دكتر
میدونی وقتی فكرمیكنم و به این نتیجه میرسم كه تواین دنیا حتی قادر نیستم ذره ای رو اینوراونور كنم یا كوچكترین تغییری در هیچ انتظام یا نظامی بوجود بیارم یا باعث بشم حتی حركت كوچك ذهنی ایجاد كنم،پس این نفس كشیدن تواین عمربسیاركم به چه دردی میخوره ... نفس فقط بالا پائین میره كه چشم و گوش شاهد ناكامیهای روح واحساس باشن...من برای چی زندگی میكنم پس
مگرنه اینكه هركه را خداعاشق او شد او را نزد خود میبرد ووو...مرده شوراون خداتون و عاشق شدنش رو ببرن...من به دین شما ایمان ندارم ... دین شما دین محمد نیست...عشق خدای محمد به بنده اش از نوع دیگری بود...خدای محمد ،شهرمحمد را كه مجبوربه هجرت ازاون شده بودوبرای برگشتن به آن روز شماری میكرد؛ قبله عالم كرد...خدای محمد رحیم بود و رحمان...خدای محمد خدای رشوه گیراو باج خواران نبود...خدای محمد ازجنس خدای كلك ها و دروغ زنها نبود
دلم میخواد حرف بزنم،یه جا بگم یه كاری كنم...بسكه همه چی رو تو خودم خفه كردم دارم میتركم...خدایا حتی اینجاكه نشستم نمیتونم با صدای بلند فریاد بزنم دادبزنم هوارهواربگم خدا...خدا
اینروزها پیرمرد كارتون خواب دیوانه خیابون فرشته رو عمیقاً میفهمم...اون به ریش همه آدمها با آخرین رنگ و لعابهای مد روزمیخنده...اون به تمام سیاستهای دنیا و به تمام تدابیرامنیتی برای حفظ نظامهای عالم كه گاهی به كشته شدن عده ای منتهی میشه غش غش میخنده...اون به صورت تمام ژورنالیستها و فتوژورنالیستها كه فقط میخوان خودشون رو بیشترمطرح كنن توف میندازه و برای تمام مردها وزنها چفت پامیگیره...به عشقهای اونها ازهرنوعی درحالی كه از خنده اشكهاش دراومده میشاشه... وبه بچه به دیده ترحم نگاه میكنه...دلش میگیره كه این بچه روزی بچهگیشو فراموش میكنه و میشه مثل یكی ازاین آدما كه اون یا باید بهشون بخنده یا براش چفت پا بگیره یا درحالی كه میخنده بشاشه بهشون
<< Home