Wednesday, March 16, 2005

...
با تو ای زمستان سرد... خداحافظی می كنم...تو هم دوست داشتنی بودی ...ولی به امید این روزها...كه نوبت كاشتن بنفشه از راه برسد...كه نوبت ماهی قرمز كوچولوبرسد...كه نوبت سبزكردن برسد...كه نوبت شمردن سین ها برسد...كه نوبت نفس كشیدن زمین برسد...كه نوبت زود بیدار شدن آفتاب و دیر خوابیدنش...ك...ه... ن...و...ب...ت ...ب...ر...س..د...لحظه لحظه تورا سپری كردم...هر چند كه اگر تو نبودی ،نوبت كاشتن و ماهی وسبزه ونفس كشیدن وآفتاب بلند ....هم
نبود
بدرود زمستان