به نظر می رسید كه دقیقه ای دیگر به راه حلی دست یابیم...با وجود این برای ما روشن بود كه پایان كارهنوزدوراست...دور دور...ودشوارترین و پیچیده ترین بخش كارتازه داشت شروع میشد
Tuesday, June 27, 2006
Previous Posts
- انسانها مثل خدايان شده اند...فكر میكنم زمان آن رسی...
- قلب من نمیدانم ، شاید در نزدیكی كانكسی كه منظره اش...
- و شش مرحله پروژه تولید وطراحییك:اشتیاقدو:دلسردیسه:...
- دلم میخواست كسی باهام حرف بزنه ... دستمو بردم طرف ...
- The FIFA World Cup is here! امروز یكی تو تلویزیون ...
- دو مطلب مهم : یك اینكه این روزها اصلاً حسش نیست عا...
- كاشك تویی بود كه منی راهم چند باردرروزتوخطاب میكرد...
- خوراك لازم برای وبلاگ نویسان محترم تا مدتی نا معلو...
- خانمهایی كه خانواده خودشونو رها میكنن تو یه استان ...
- میگه وقتی تنگدستمو نون روزم نمیرسه ...روزه نیت میك...
<< Home