Friday, January 12, 2007

نقش فكرتو
می دانی از كلی گویی كوچه باغها و چهره ها و بند كردن تركیب ها و رنگها گذر كردی ...همانهایی كه دوستشان داشتم ... دوره ای سكوت انگار كه لازم بود تا نقش ؛ صورت دیگری به خود گیرد ... تا سبك منقلب شود ...در سكوت نقش آفرینیت ؛ درتفكر بودی...میدانم ...میدانی مهاجر به نظرم چند مرحله را میگذراند ... ماههای اول مجذوب است و بعد ازآن دلتنگ می شود واگر از مرحله دوم بدرآید به خودش برمیگردد و صورزندگی دراو دمیده میشود بازتا مدتی ...بعد ازسكوت ؛ریزنقش میزنی یار ...انگار كه تمام آن روزها كه بی نقش زدن گذشت در تفكر اجزا بودی ...دوست دارمشان ... ریزنقش زدن همراه با لودگی كلام را

یادم نمیرود كه میتوان با توساعت ها با واژه ها قمار كرد یا حس را آنقدرهم زد تا قوام آید

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

in NIKDELeh to mano zendeh mikoneh
sobh zood beh yadesh pashodam
yezareh ashkam dar oomad
hala ham saresham
doosesh daram

1:59 PM  

Post a Comment

<< Home