:من شبیه وبلاگمم یا وبلاگم شبیه منه
این را فهمیدم كه اصولاً (نه يقيناً) وبلاگ نويسان انسانهای خردورزی نیستند ... واغلب(نه همگی) یه شكلی از رندی هستن ... رند كه میگم به مفهوم رند بازاری نیست ... اون جور رندی كه حافظ (ع) تعریف میكرد ... رند حافظی حالتیست كه درآن انسان دانا است واگر حرفی هم داره رك و پوست كنده نمیگه ...یه جوری میگه یا باید تفسیرش كرد یا یه جوری میگه كه همه نفهمن چی میگه یا یه جوری میگه كه هر كی مطلبشو میخونه به خودش بتونه بگیره (مثل فال حافظ كه میگیرن)یا يكسری كد داره كه با اونا آشنا باشی میتونی بفهمی كه علاوه برمعنای تعمق برانگیزه جملات،اصلاً منظورنویسنده به تفكر واداشتن دیگری نبوده و شاید مثلاً صرفاً خیلی ساده ترازمفهوم جمله مرور ویادآوری بوده براتفاقات ... اینه كه وبلاگ نویسی رو بامزه میكنه ... یه جور ورزش فكریه ...لااقل برای من ... با اینكه ازاونطرف هم فكر میكنم كه كارخرد نیست ... آخه عقل وخرد مربوط به مغز میشه و اگر مغز را برش افقی بزنیم درهر ترازی از بالا تا پائین همه اجزا كاملاً قرینه هستن ... یعنی شوخی ور دار نیست ... پیچ وخم نداره ... یعنی دودوتا چهارتایه(البته یك چیزهایی راجع به سمت چپش میگن كه فكركنم شایعه باشه) ولی وبلاگ نویسی رندیه و مربوط به دل میشه ... چون اگردل را افقی برش بزنی در هر لایه هیچ بافتی شبیه دیگری نیست ... و همون جاست كه دودوتا میشه هر چند تا كه دلتون بخواد(قبلاً هم گفته بودم)ا
اینه كه گاهی وقتها كه خیلی درگیر روزمرگی ودوروبرم میشم و كمتر فرصت میكنم به این دلم رجوع كنم با وبلاگم فرق میكنم
چند تا چیز دیگه هم هست كه تو مغزم نه ببخشید تو قلبم دارن تلو تلو میخورن كه بعداً میگم ... اگه روزمرگی ها بذارن و منو از خودم دور نكن
<< Home