Sunday, May 24, 2009

ضرب نفس که تک باشد مي‌داني که کسي نيست ... کسي که ضرب نفسش در ترنم بازدم تو ضرب شود ... جمع شود ... گرم شود
گاهي با هم دم و بازدم کنيد ... با هم نفس بکشيد ... هم نفس ... هم دم باشيد .. گاهي که مضطربي قلبت تندتر بزند ... وقتي تکي، تند هم که بزند نمي‌فهمي خب .. با چه مي‌خواهي بسنجي؟ .... نفس منهای نفس صفرمیشود دیگر... نفس دومي نيست ... يعني هيچ نيست
.
.
ثانیه ها دیگردرهم جمح نمی شوند تا ساعتها به تماشایش بنشینی ...قدمت چشمانش را درنگاهت حساب وکتاب کنی...موجش را درتلاتمت مجذورکنی ...تابت را درتبش ...دیگر تاب خوردنت هم درکوچه باغ های شمرون تورا به عاشقی دیرین درانتهای کوچه ای بن بست نمی رساند ...حالا دیگرتنها منظومه ای از اشک است که دورآفتاب فراغش می پیچد
...
هیچ نیست

1 Comments:

Anonymous hedieh Askari said...

beautiful. i love it . sometimes i have the feeling too.

12:38 PM  

Post a Comment

<< Home